اسدآباد.خوانین حسام آباد ،داستان خانلرخان وسید اسماعیل گذرگجینی.با نگاهی بر ساری اصلانی های کنگاور.

ساخت وبلاگ
بزرگتر قلعه دراسدآباد متلعق به روستای حسام آباداست ،
خود شهر اسدآباد ودشت آن متعلق به خانلرخان وپدران  اوبود.روزی خانلرخان حسام آبادی دونفرمقنی را برای حفر کهریز وقنات گذرکجین می فرستداین دونفر مشغول کندن می شوند،خانلر خان برای سرکشیبه آنجا می رود به کسی که در چاه بود و خانلرخان را نمی دیدخداقوت گفته ومی پرسد که آیابه آب رسیده ایشخص چاه کن نمی داند که خانلراست فکر می کندیکی از اهالی روستای گذرکجین است!! چاه کن می گوید به آب می رسد،که برسد،نمی رسدهم فلان فلان خانلرخان وخانواده اش،خانلر خان هیچ حرف نمی زند وازآنجا می رود، شخصی که پشت چرخ چاه کنی بود با شنیدن حرف چاه کن از هوش میرود، چاه کن طناب را تکان داده صدا می زند می بیندخبری از دوستش نیست از چاه بالا آمده ،مشاهده می کند ،دوستش بی هوش افتاده، پارچه ای راآتش می زند و مقابل بینی دوستش میگیردومقداری آب بر سر وصورت او می پاشدواورا به هوش می آورد،بعد از به هوش آمدن می گوید دشنامی که دادی به خانلر دادی ،اوحتما فردا هر دوی ما رااعدام می کند،قرار می گذارند فرار کنند ،تا نزدیک روستای علی آباد ایوراع می روند ولی دوباره بر می گرددکه ازخانواده خود خداحافظی کنند وفردا آفتاب نزده فرارکنند، در همان شب خانلرخان به( قنبرعلی )یکی از کارکنان خوددستور می دهدکه به خانه سیداسماعیل از سادات جلیل القدر گذرکجین رفته و به سیدبگوید ،برای بیرون آمدن آب چاه دعا کند،اگر آب بیرون آمدکه به سیدهدیه ای می دهد ولی اگرآب بیرون نیامد ،عمامه سید را به دورگردنش می پیچد و اوازگردنه اسدآباد به روستای آن طرف گردنه تبعید می کند، ولی قنبرعلی از خان تقاضا میکند، که ازتهدید کردن سیدبپرهیزد ،چرا که او از اولاد ائمه است،واین درست نیست، خانلرخان قبول می کند.خان می گوید: پس برو بگو برای بیرون آمدن آب از زمین دعاکند، قنبرعلی همین طور
مطلب رابه عرض سیداسماعیل می رساندوسید هم قول می دهد که دعا می کند،گویا در همان شب سید دست به دعا برمی دارد،در نیمه های شب به قنبرعلی احساس عجیبی
دست می دهد و از خواب بیدار می شود،مشاهده می کند که آب فراوانی ازحیاط قلعه وبیرون قلعه فوران کرده، سریع خانلرخان رابیدارمی کند و موضوع را به خان گزارش می دهد،خانلرخان که آدم معتقد و مومنی و مردمداری بود
می گویدچَکمهای مرابانخی به هم بسته از خاک پرکن و به گردنم بیاویز و طنابی دور گردنم بیانداز ومراخانه سیداسماعیل بِبَر،قنبرعلی می گوید:این کار در شَان خان
نیست،هرچندپرکردن چکمهاازخاک وانداختن آن به گردن مشکلی ندارد ولی بسته طناب به گردن خان دورازادب ونزاکت است ، ولی پیشنهادمن این است که من طنابی رابدون اینکه به گردن شما بیاندازم، می توانم اززمین طناب را کشیده و درحین کشیدن بر روی زمین طناب ،خطی روی خاک ایجاد می کند و شماخان عزیز می توانی درامتدادخطی که من با طناب می کشم تا خانه سیداسماعیل حرکت کنی قنبرعلی همین کار را می کند وخانلرخان تا خانه سید اسماعیل می رودو سید بادیدن این منظره به رسم ادب سریع از پله های خانه خودپایین آمده ،و ازخانلرخان خواهش می کند که چکمها را ازگردنش
در بیاورد،واز تعظیم خانلرخان در برابرش جلوگیری می کند.خانلر خان هم چندقطعه از زمینهای مُلک خوددر روستای گذرگجین به او می دهد.خانلرخان هم آن دونفرراعفومیکند. هنوز هم  که سال ۱۳۹۶ شمسی است پاره ای از آن زمینها در این روستا متعلق به نوادگان سید اسماعیل است،هر چند که عده ای از نوادگان سید اسماعیل زمینهای میراثی فروخته اند. از جمله سیدمحمد که یکی ازنوادگان سید اسماعیل بود، آن ملک رافروخت ودر سیدان اسدآباد با دعای نویسی مشغول شدو اینجانب( رضاضحاکی راحت) که گردآورنده این سطورهستم چند بار دیدم که والده ما برای گرفتن دعا
به نزد ایشان مراجعه کرد و همین سید محمد حسینی
در اوایل انقلاب اسلامی بر اثر سانحه تصادف
به دیار باقی شتافت، و بعد از فوت ایشان ،فرزندوی بنام سیدعلی حسینی دعا می نویسدوحسابی هم سرش شلوغ است، وگاهی اوقات فرصت ندارد ،ومردم هم به خاطر اجداد طاهرینش بسیاربه وی ارادت دارند، از صبح تا ظهر خودش در منزلی شخصی در زیر زمین خانه دعانویسی
داشته و چند مدتی است که اتاق کوچکی در کنار دروازه درست نموده و مراجعین را می پذیرد
و بعداز ظهرها پسرش برای مردم دعا می نویسد
 و بنده هم  دیده ام که از روی کتاب جامع الدعوات
بیشتر دعاها می نویسد، که بسیار آسان است فقط
لازمه آن یاد گرفتن حروف ابجد صغیر و ابجد
کبیر است.وبرای اسفند دود هم اسامی ملعونه را
می نویسد.و در خیلی از روستا وشهرها ،دعا نویسها
از کتاب مذکور یا از کتاب مجمع الدعوت استفاده
می کنند ولی به نظر بنده نیت، صداقت و معنویت
فرد دعانویس بیشتر مهم است. لازم به ذکر است
مردم به نوادگان سیداسماعیل ارادت دارند

 

لازم به ذکر روستای گذرکجین به کورگجین در زبان
عامیانه معروف است.در این روستا دو دسته سادات
زندگی می کردند، دسته ای از فرزندان سید اسماعیل
است که امروز از نوادگان او در روستا و شهر اسدآباد
ساکن هستند
 و دسته دیگر از نوادگان  سید قریان بودند که ازنوادگان
 ذُکورسیدقربان کسی نمانده است.
وهمین چنین از نوادگان مرحوم مغفور خانلرخان، در
روستای حسام آباد و شهر اسدآباد کسی نیست، و آخرین
نوادگان ذُکور ایشان ،ِغلامعلی خان و مهدی خان نیز
از دنیا رفته اند، غلامعلی خان نزدیکترین دوست برای پدر بزرگ اینجانب بنام صفرخان ضحاکی (متوفی۱۳۶۲) بوده ،که بنده بسیاری از وقایع  را از زبان پدر بزرگ خود،که از نزدیک شاهد خیلی حوادث بوده ، و عموی دیگر پدرم بنام محمدخان  که دهه ۸۰ از دنیا رفت و عموی دیگر پدرم بنام حیدرخان ،که در قید حیات ودر آستانه ۹۰سالگی هستند، و از معمرین روستا شنیدم. شاید کنجکاو باشید که بخواهید بدانید،خانلر خان که بود؟ همانطور که درلابه لای  وقایع داستان فوق اشاره کردم، او مالک اسدآباد و دشت بود و عادلترین خان منطقه اسدآباد بود، در زمانی که خوانین
برخئ شهرها  به جان و مال مردم  تعرَض و تجاوز می کردند
خانلرخان طرفدار حمایت از رعیت و ضعفا بود،
مراسم عاشورای هرسال ود عوت از خوانین ورعیت بیش از ۶۰روستا در قلعه بزرگ حسام آباد ،زبانزد خاص و عام بود.
چگونگی مرگ ایشان را در کتاب تواریخ روستاها و اسدآباد
با تجزیه تحلیل آورد ه ام.
اجدادخانلرخان نیز همگی خان بودند،پدر او کلب علی خان، و پدر بزرگ او نصرالله خان، در بیشتر روستا وشهر اسداباد، یا قلعه داشتند، ویا انبار مخصوص گندم جهت جمع آوری مالیات اراضی، و اما فرزند مرحوم خانلرخان بنام مرحوم حسن خان سرتیپ بود(تولد۱۲۶۷ه.ق) که در عتبات عالیات
درس خوانده و صاحب کتاب خانه بزرگی اعم از کتب دست نوشته و کتب چاپ سنگی در قلعه حسام آباد بود
و (کتاب گنج دانش با چاپ سنگی با تخلص" طالب" از اوست)،که آقای ابوالحسن جمالی و صابر اسدآبادی منشی و کتابداراو در حسام  آباد بودند.( یعنی در زمان ناصرالدین شاه قاجار  سیدجمال اسدآبادی،عباس خان چناری، )
است محمدحسن خان سرتیپ پسر عمو و هم داماد خان باباخان صاحب اختیاری بودو خان باباخان هم داماد  فتحعلی شاه قاجار بود و در پایتخت حضور داشت. البته جزییات بیشتر را در کتاب تواریخ روستاها و شهر اسدآباد آورده ام.
 فرزند سرتیپ حسن خان ، مرحوم محمدحسین خان فرهی ملقب به اشرف الملک بوده که ملک پدران خود بر اساس شرایط بوجود آمده (جنگ جهانی  اول ودوم ،ظهور رضاخان،و محمد رضا شاه...)از دست داده و به دلیل تنهایی  و کهولت در شهر همدان ساکن شد. ودر همدان در گذشت .این خاندان با خاندان شیر زرد(ساری اصلانی*) کنگاور و صاحب اختیاری خاکربز نسبت سببی ونسبی داشتند.و از خاندان مهم افشار بودند.در واقع نام خانوادگی خوانین حسام آباد،(صاحب اختیاری ،فرهی )است.

.محمدحسن خان سرتیپ والد سر کار
خانم اختر الملوک همسر رضاخان از نوادگان سلیمان خان
صاحب اختیاری بزرگ است
سلیمان خان در پایتخت بسیارمعروف بود.
سلیمان خان هم دامادخود فتحعلی شاه قاجار بود.نام همسر سلیمان خان قیصر خانم بود.فتحعلی شاه قاجار به پاس خدمات او وپدرش در کلیه امور از زمان آقامحمدخان تا زمان خودهدایای نفیس و درجه سرتیپی به سلیمان داد.
( هم دختر خودرا وهم درجه سرتیپی و هم لقب صاحب اختیاری به سلیمان داد.) یعنی هر جای کشور شورش می شد این دامادِ فتحعلی شاه (سلیمان خان )،از طرف فتحعلی شاه مامور دفع و تنبیه شورشیان بود.
خواهر محمدحسین خان اشرف الملک فرهی حسام آبادی
به نام سرکارخانم افسر الملوک فرهی همسر فرج الله خان
(دوم) ساری اصلانی بود.
روستای حسام آباد به کُلن تپه (کلون تپه) معروف است
که برخی به غلط آن را گلنگ تپه تلفظ می کنند ،که در
بخش وجه تسمیه نام روستاها آورده ام.از قراین مشخص
است از زمان محمدشاه قاجار به نام حسام آباد، حسام المک از لقب کلبعلی خان (مذکور) حسام آباد نامیده شده است.
سال ۱۲۵۰-۱۲۶۰ ه.ق(تقریبا ۱۸۰سال پیش)وی حکومت سنقر و کلیایی را  نیز در اختیار داشت.


*ساری اصلانی(شیر زرد):کنگاور
گویا لقب  ساری اصلانی یا شیر زرد به خاطر تهور
وجراَت این خاندان درگیرهای عصر قاجار و ازطرفی
چون کشیکچی باشی سراپرده شاهان قاجار بود اعطاء
گردید.هر چند درزمان فرج الله خان اول ،به فرج الله خان افشارمعروف بود،(یعنی در دوره فتحعلی شاه)
و پسرفرج الله خان هم که امان الله خان(اول)بود
به امان الله خان افشار معروف بود، اما آنچه که محرز است.
گویا  لقب ساری اصلانی از  زمان رحمت الله خان
به این خاندان اعطاء شده است.(عصرمحمدشاه)
آنچه از لابلای سطور تاریخ مشخص است،رحمت الله
از هیچ قدرتی باکی نداشته است
لازم به ذکر است که امان الله پسری بنام امیراصلان
داشته است.

 

منبع داستان را خانلرخان وسید اسماعیل نیاوردم ،چرا؟ چون گردآوری مطالب تواریخ محلی ،بسیار سخت و وقت گیراست. از طرفی که اگر کسی مستقیم از روی مطالب بنده کپی کند. حداقل بعد از چاپ
کتاب تواریخ اسدآباد روستا ها،توسط بنده حقیر،مشخص شود که این مطالب از کیست. وآیا قراینی هم در این مورد
وجود دارد.مگر اینکه بنویسد،برگرفته، از وبلاگ ، تلخیص قسمتی از کتاب تواریخ اسدآبادو روستاها ، رضاضحاکی راحت.(حلال


کپی ازاین وبلاگ باقید نام گردآورنده بلامانع است.


نویسنده:رضاضحاکی راحت.کارشناس ارشد تاریخ.












تحلیلی برعلل حمله کوروش کبیر به لیدی...
ما را در سایت تحلیلی برعلل حمله کوروش کبیر به لیدی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : history-rezazahaki بازدید : 176 تاريخ : پنجشنبه 25 مرداد 1397 ساعت: 14:49